ازاتفاقات زجرآوری که بیشتردربرابرچشم فائزه رخ میداد بود که مادرشوهرازغذاپختن او جلوی جمع ایرادبگیرد.او علاقه وافری به فسنجان درست کردن داشت.این بازی مادرشوهررادوست نداشت.او همیشه میگفت گردو گران هست تونبایدفسنجان درست کنی بفهم نفهم ومجدددرهنگام سفره پهن کردن های او که دراین میان فسنجان بودتکرارمیشداوازاینکه فردی به دست پخت اوایرادبگیردودرعین حال بگویدبفهم نفهم متنفربود.درانتهاهم مادرشوهرتمام غذارابالامیآورد.

هر نیم ساعت هنگامی که میخواست بخوابدمادرشوهرش به خانه اومیرفت تامبادابامرددیگری دررابطه باشد.هنگام ورودمیگفت دلم برایت تنگ شده عروس بیامنوببوس.اینکه فائزه تاچه زمانی در کنترل مادرشوهرسالخورده بود بستگی به گردونه ثانیه های زمان داشت که درچه ساعتی مادرشوهرش قلبش ازکاربیافتد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها