بایداون توباشه.این حرف استیو دررابطه باچاه جادوگرفائزه بود.جادوگرفائزه دختری ازنسل جادوگران عهدعتیق بودکه درعصرپادشاهی اسکندرمقدونی به چاهی عمیق انداخته شده بود.بعدازگذرزمان از چاه هروقت آبی برداشته میشدونوشیده میشدافراددچارحسی همچون علاقه به کشتن نوزادانسان پیدامینمودند.

چماق خوردن این افرادباعث میشدنسیمی همچون بادصبابه زندگی افرادسرازیرگردد.امااین افرادتازمانی که چاه وجودداشت نابودنمیشدند.

سیلویانگاه به ته چاه انداخت جزسیاهی ومارمولکی بزرگ ویک لاک پشت چیزدیگری نمیدید.

درهمین حین استیواورابه درون چاه انداخت.استیوبعدازانداختن سیلویاداخل چاه خودش هم داخلش پرید.

انتهای چاه به دنیای جادوگران وصل میشداین دنیای بزرگ ازسطح تاانتهابه شکلی ساخته شده بودکه افرادبعدازعبورجادوشده وبه شکل حیوانی که نیمه انسان هست درمیامدند.

بعدازعبورافرادواردیک گردونه حونی شکل میشدندومجدداانسان میشدنددرمسیرمداوم تبدیل به هیولاوانسان میشدند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها