پادشاه عربستان درظاهربه خدااعتقادداشت امادرباطن به خدااعتقادنداشت.اوجماعت خودسرزن هارادرکنارجماعت خودسرمردهاتنهامیگذاشت وسیرک بزرگی راه میانداخت که ملت مکه درآن زمان ندیده بودند.جماعتی ازنسل انسان که براثرنوشیدنی حرام وخواب آورواعتیادآورخداراباورنمیکردندوحتی کعبه که درزمان طوفان نوح گزندی ازبلاندیده بودرانیزباورنداشتند.بعبارت ساده برای آنهاحکومت مطلق مفهوم نداشت.

عده ای که مغزشان راکرم خورده بود.سمت برده شدن میرفتند.هرچه تعدادبرده بیشترمیشدسودشاه هم سرشارترمیشد.

این عده درحدی پیش میرفتندکه تمام کتاب های دینی وعرفانی وحتی علمی که رابطه خداباکائنات رامطرح مینمودراآتش میزدنداین اتفاق درکنارکعبه که مکان مقدس برای مسلمانان وحتی دیگرپیامبران شناخته شده بودرخ مینمود.مشابه این اتفاق برای زایان رخ داده بودوبه کلی نابودشده بودحال نوبت مکه محل زایش خاتم پیامبران بود.

جماعت وهابی هم علاقه وافری به لذت بردن ازبردگی لجام گسیخته داشتند.گویی تمامی شیوخ عربستان علاقه خاصی به سنت شکنی داشتند.آنهابرده پول ونفس بودندودرکناردیگران شرب خمرمینمودند.اگربرده ای معترض میشدکه درابتداانسانی عاقل وباحجاب وتکامل یافته بودوقتی چیزی درتن نداشت به اونسبت بوزینه رامیدادندومیگفتندجای تویادرقبریادرقفس هست.

سفینه بخت النصردرفضاخالی ازانسان هایی بودکه منطق داشته باشند.انسانهایی که معتقدباشندبایک معجزه عاشق عاقل وبالعکس خواهدشد.شاه مکه فکرنمینمودازسمت یمن مشکل اقتصادی پیداکندفکرهم نمیکردروزی دریک زله کاخش باخاک یکسان گردد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها