مادرشوهرعزیزت بهم گفته مادرشوهر عزیزت.این حرف فاطمه به فائزه بود.فائزه تمام پولش رادرکیف پول الکترونیک بدون پشتوانه و نظارت ریخته بودوپول خودراازدست داده بود.او بی پول بودباراول نبود که بی پول میشداوازبانک مرکزی و قوه قضائیه دل خونی داشت این دونهادفقط نبود که پولش راتضمین نمینمودندبلکه بیمه مرکزی هم جزئی ازنهادهای اختلاسگربوداین هاوانمودمیکردندکه ضامن پول ملت شهیدپرورهستندامابیشتربه اختلاسگران دارای نفوذاطلاعاتی کمک میکردند.

پدیده غالب زندگی اونم نم اشکهایی حاصل ازتنهایی  وبی پشتیبان بودن بود حس افسردگی شدیدی را تجربه می نمود.حالش از کیف پول تاپ وغیره بهم میخورد.حتی مادرشوهر که مداوم نمک به زخم اومیپاشیدومیگفت هرکه بی پول هست یعنی عقل ندارد.

فاطمه به او گفت های با جناب عالیه  بودم کجایی حواست بود چی گفتم.فائزه گفت طرح نیمه تمام مادرشوهرمن چیه؟دیگه چی میخواد؟ فاطمه گفت کلافه هستی بهت نمی گم.اوقصدداشت به اوبگویدکه مبلغی پول ازمادرشوهرش گرفته تابرایش داروبخرد.درواقع او این پول رامیخواست به فائزه بدهد که برودداروبخردوبرای مادرشوهرخودشیرینی کندو محبوب دل مادرشوهرگردد.

همه این اقدامات راهم مینمود.مادرشوهربه اومیگفت دیگرخانه من نیاشنیده ام قلیان میکشی وکرونارابه جان جامعه دانشگاهی ونخبه فرستاده ای وحالاهمه درحال مردن هستندچون توومادرکروناویروس هستی.این اتفاق جایی شروع میشدکه پزشکان اعصاب هم هنگام تماس تلفنی درمطب نبودندومیگفتندباماسک ودستکش واردمطب شوید.این سوال هم برای مادرشوهرایجادمیشدکه این همه مدت چراباماسک ودستکش دردست فائزه مواجه نبوده وفقط ناخن های بلندی رادیده که زیرش کلی ویروس لانه کرده بودند.اوفائزه راکافرمیدانست ومیگفت بایک من چرک وضوگرفتن آن هم جهت نمازوقلیان کشیدن حتماکروناداردونمیخواهدبگوید.روزی که هوای تهران هم آلوده میگردیدمادرشوهرمیگفت نوه قندعسل من خانه نمیادچون کروناداره ومشکل تنفسی ازمادرش گرفته.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها